خلاصه ای اززندگینامه ی شهید مسعود احمدی
( شهدای پل سه تیر )
زندگینامه ی بسیجی جوان،شهید مسعوداحمدی قادیکلایی
آنانیکه شهید شده اند کشته مپندارید بلکه آنان زنده اند و
نزد پروردگار خویش روزی میخورند. ( قرآن کریم )
شهداء شمع محفل بشریتند.
مسعوداحمدی صبح روزشنبه بیست وهشتم شهریورسال یکهزار
وسیصدوچهل ونه درخانواده ایی مذهبی ودینی دیده به جهان گشود
دوران کودکی خویش رادر پل سه تیر قائم شهرسپری نمودو دوران
ابتدایی خود را در مدرسه ابتدایی " شهید ارسلان حق پرست "
سپری نمود. در سال سوم ابتدایی جرقه هایی ازانقلاب
درایران دیده شدودر22بهمن همان سال (1357)انقلاب
به پیروزی نائل شد با پیروز شدن انقلاب و ایجاد جو
مذهبی مناسب و با داشتن زمینه قبلی شهید نسبت به
مسائل دینی و مذهبی ، ایشان در همان دوران ابتدایی
به سمت مسجد و نماز و قرآن و دعای کمیل و.... روی
آوردند. و با عشق و علاقه شدیدی به کارهای خود ادامه
می دادند طوریکه شاید بالاترین تنبیه او در این دوران
جلوگیری ایشان از رفتن به مراسم دعای کمیل می بود و
یا از این قبیل موارد آری با این روحیه ایشان در داخل
پدر و مادر مذهبی خویش همچنان پرورش می یافتند تا
اینکه منزلشان به خیابان ساری منتقل گشت شهید در
مکان جدید هم بلافاصله و بعد از مدت کمی با مسجد
و برادران انجمن و بسیج پایگاه ولیعصر خو گرفتند و
به فعالیتهای پشین خویش از قبیل شرکت در مراسم
قرائت قرآن و فعالیتهای مسجدو... ادامه دادند.همچنانکه
به فعالیت خوددرمسجد ابوالفضل پل سه تیرهم
ادامه می دادد و با برادران بسیجی آن مسجدهم
همکاری می نمود پس از طی دوران ابتدایی ایشان
دوران تحصیلی راهنمایی خویش را درمدرسه می گذراند
و در امور مدرسه هم بسیارفعال بودوبه مسائل دینی
ومذهبی اهمیت بسیار زیادی قائل می شدحتی خیلی
بیشتر از مسائل درسی به همین ترتیب با پشت سر
گذراندن دوره ابتدایی ، ایشان پابه دبیرستان نهاد در
ابتدا در هنرستان بابل ثبت نام نمود و پس از گذشت
یکسال تحصیلی مجدداً تغیر رشته داده و در دبیرستان
شهید آیت الله غفاری قائم شهر در رشته علوم تجربی
به درس خود ادامه داد در همین سالها شدت علاقه
ایشان به انقلاب و مسائل معنوی هرروز بیشتر شده
بخصوص اصرار بیش از حدی در رفتن به جبهه
جنگ داشتند امّا خانواده به دلیل محصل بودن ایشان
راضی نبودند. در اواسط همان سال فرمانی از امام
خمینی مبنی بر اینکه برای رفتن به جبهه اجازه پدر و
مادر شرط نیست به گوششان رسید آن روز شهیدبا
خوشحالی هرچه تمامتر به منزل آمد و آن متن را به
والدین خویش نشان دادند اما پدر و مادر همچنان
ایشان را متقاعد می کردند که فعلاً وظیفه اصلی
شما درس خواندن میباشد با تمام این اوصاف شهید
به دلیل علاقه بیش از حد خویش به دور از چشم
والدین و بدون اجازه و رضایت آنان خود رضایت
نامه ای آماده و امضاء نمودند و به بسیج محل
خویش تحویل داد و با این کار پرونده خویش را
برای رفتن به جبهه به کار انداخت بعد از مدتی
روزی از طرف بسیج نامه ای را که حاکی از
رفتن ایشان به محل آموزشی بود به منزل آوردند.
به دست شهید والدین دادند تازه خانواده متوجه شدند
که موضوع از چه قرار است و باز هم با نصیحت
و پندهای فراوان خواستند او را قانع کنند که البته
تاثیری نداشت خلاصه بالاخره ایشان به محل
آموزشی رفته و دوران آموزشی را گذراندند و در
تاریخ اول تیرماه هزارو سیصدو شصت و پنچ
دوره آموزشی خویش را به اتمام رساندند و برای
یک مرخصی ده روزه به منزل آمدند.بعد از گذراندن
مرخصی شهید در تاریخ دهم همان ماه به منطقه
جنگی مریوان ازلی ته ته اعزام گشتند و در آنجا پس
از گذشت 19 شبانه روز در تاریخ 1365/04/29
شربت شهادت را " که گمان نمی کنم هیچ شربتی
شیرین تر و گواراتر از آن برای شهید وجود داشت
را نوشید و به فیض عظیم شهادت بالاترین آرزوی
خویش دست یافت.البته دوران جنگیدن ایشان بسیار
کوتاه بود چنانکه ما تنها یک نامه از ایشان دریافت
نمودیم وحتی جواب نامه ایشان به دست ما نرسید امّا
با این وجود دارای کیفیت خوبی بود چنانکه یکی از
همسنگرانش نقل میکرد که : شهید به عنوان مؤزن
بود و همواره با صدای اذان او روز را آغاز میکردند
تا اینکه در صبح روز 29 تیر ماه برای یک گشت
داوطلبی در منطقه با یک گروه از منافقین (رزکار)
درگیر شده و پس از اصابت یک گلوله به پای ایشان
و با توجه به خواست دوستانش به منظور برگشت به
پایگاه خویش شهید به جنگیدن ادامه داد و با اصابت
گلوله دوم به گردن ایشان به شهادت رسیدند و طبق
گفته مجدد همسنگرانش که پس از پایان درگیری وقتی
برای انتقال جسد پاک شهداء به منتطقه رفتند دیدند که
شهید مسعود احمدی همانند یک نوزاد پاک و بی گناه
دست و پای خود را آرام جمع کردهو شهید شده و آنچه
موجب تعجب بود این بود که می گفتند وقتی به آنجا
رسیدیم بوی عطر خوش تمام آن فضا را کاملاً پر
کرده بود و آنان به سوی معبود خود شتافته بودند.
" نامش مسعود و بسیار با سعادت بود"
* روزی که به دنیا آمدی همه خندیدن و تو گریستی *
* طوری زندگی کن که هنگام رفتن همه بگریند و تو بخندی*
برای سلامتی و تعجیل فرج آقا امام زمان (عج)..... صلوات
.: Weblog Themes By Pichak :.